مسابقه انشای ایرون
ماجرا از اتاق لباس "مستر بدروم" شروع شد. چند سالی بعد از اینکه رامین رفت ایران و یک زن سفید, بلوند و چشم سبز گرفت و صاحب یک دختر به اسم کیانا شد و نسیم خانم تمام دکوراسیون و مبل و پرده و کفپوش خانه را مطابق سلیقه خودش عوض کرد, غر زدن ها در باره اینکه جا به اندازه کافی برای کفش و لباس هاش نیست شروع شد. رامین هم مجبور شد که تمام لباس هاشو بیاره پایین و توی کمد اتاق مهمان در طبقه پایین جا بده.
اول صبح از "سیلیکون ولی" زنگ زد.
- چه عجب سحر خیز شدی!
- نه صبح ها از خونه مستقیم میام به باشگاه (Gym) تو شرکت و ریش هامو هم همینجا میزنم . بعدش هم یک دوش باحال میگیرم. فشار آبش خیلی زیاده, اینداستریاله, مثل اینکه دارن کیسه میکشن. کسی هم نیست و برای خودم آواز هم میخونم.
- نکنه از حموم و دستشویی بالا بیرونت کرده!
- نه, ولی همش غر میزد که صبح ها تو دستشویی خیلی سر و صدا میکنم و حوله هارو خیس میکنم و آب روی مرمر ها میپاشم. منهم بهش گفتم که اصلا لباسهامو با خودم میبرم سر کار و همین جا آماده میشم. صبحانه هم که مجانیه.
چند وقتی اوضاع آروم بود و خبری از رامین نبود تا اینکه دوباره زنگ زد و گفت که به کل اومده طبقه پایین و توی اتاق مهمون میخوابه.
- انقدر نق به جونم زد که چقدر تو رختخواب وول میخوری و خر خر میکنی و نمیگذاری من بخوابم که اومدم پایین دم گاراژ. هم لباسام اینجاست, هم حموم و دستشویی. رفتم از IKEA یک تخت با حال با ملافه و متکا و پتو خریدم و یک تلویزیون نو هم گرفتم و جات خالی دارم برای خودم فرمانروایی میکنم.
- تکلیف سکس چی میشه؟ پرونده شو بستی؟
- نه, اون برنامه اش مرتبه. شب تولدامون, سالگرد ازدواج, "ولنتاین" و شب سال نو. به من میگه دوش بگیر, ادکلن بزن و بیا بالا.
- پس کریسمس و روز شکرگزاری چی؟ مگه کادوی کریسمس بهش نمیدی.
- چرا, ولی اون روزها مال آمریکایی هاست.
- پس روز کارگر و ۴ جولای و روز کلمبوس و مارتین لوتر کینگ بی خیال. نوروز و چهارشنبه سوری و سیزده بدر چی؟
- نه اون ها که روز های سنتی هستند. در عوض یک کاتالوگ "ویکتوریا سیکرت" توی اتاقم هست که هر وقت نصفه شب یا سر صبح هوس کنم, در رو میبندم و کارو راه میاندازم.
- پس بگو از "مستر بدروم" بیرونت کرده و فرستادت به "مستربیت روم!"
مدتی باز از رامین خبری نبود تا اینکه دوباره زنگ زد و مشکل جدیدی را درمیون گذاشت.
- ماه دیگه پدر و مادر نسیم دارن از ایران میان پیش ما که هم کار اقامتشون رو مرتب کنن و هم کار بیمه پزشکی شون رو. حالا نسیم میگه که بده که جلوی پدر و مادرش ما سوا بخوابیم و میخواد که من کوچ کنم و برم بالا.
- خر نشی ها. اولا پدر مادر ها دخترشون رو خوب میشناسن و زود میفهمن که تو این خونه چه خبره. بعد هم بگذار ببینن و خجالت بکشن که چه دختری تربیت کردن.
دفعه بعد که رامین زنگ زد گفتش که قرار شده که نسیم از "مستر بدروم" بیاد بیرون و اتاق رو دربست در اختیار پدر و مادرش قرار بده و خودش هم بره تو اتاق "آفیس" و روی مبل آنجا بخوابه. فقط رامین باید برای توالت اونجا یک "بیده" با شلنگ از "هوم دیپو" بخره و نسب کنه.
اینروز ها, هر وقت رامین و نسیم تو خونه شون پارتی و مهمونی میدن و دوست و آشنا ها رو دعوت میکنن, همه, بخصوص خانم ها, به رامین میگن که عجب شانسی آورده و چه زنی نصیبش شده. فقط منم که میدونم که تو طبقه بالا و طبقه پایین اینخونه شبها چه میگذره!
Dear Faramarz,
Men and women sleeping in the same bed is a modern invention!
For centuries in Europe, men and women were sleeping happily and separately on their own beds, and those with money, in their own rooms!
Why do we need to sleep with them? Why do they need to sleep with us? What we are interested in is not sleeping ... it is sex ... and sex has nothing to do with sleeping!
My third marriage was saved by this wisdom.
,Thanks Shazde
I think what has confused people is the mixing of sex and sleeping. If we do what the animals do in the wild and separate the 2 functions and not use a bed/bedroom for sex, all our problems are solved. Just imagine if the early humans had decided that they would only have sex while eating lunch at a table. What a mess that would’ve created