مسابقه انشای ایرون

می نویسم

 

مهگامه پروانه


می نویسم، می نویسم، می نویسم، می نویسم، می نویسم، می نویسم، می نویسم، که ننویسم، که ندانی که نخوانی که نفهمی که پنهان شوم که آزاد باشم، که بی مسئله باشم، که آرام باشم.

از غذا می نویسم، از گل می نویسم، از تاریخ می نویسم، از افتخارات نداشته مان می نویسم، که ننویسم از چی درد می کشیم که ننویسم از چی زجر می کشیم که ننویسم  که غم تو غم من است، که ننویسم دلم می سوزد به خاطر شما برای خودم برای برادرهایم برای پسر دایی هایم.  دوست هایم. برای خاک  برای آب برای زیبایی هایت، برای هنر ات، برای فرهنگ نیمش ننگ نیمش نام ات.

برای حیوانات ات برای تالاب هایت برای دریاچه هایت، برای تمامی کوه ها و دره هایت.

گیرم که بنویسم، مرد، اعدام شد، ترور شد، سرت بریده شد، دست قطع شد، صورت زیبایت زیر سوزش اسید آب شد، سوختی، ویران شدی منفجر شدی، قطعه قطعه شدی، خفه شده، زنده زنده زیر معدن و وسط دریا و روی آسمان کشته شدی. هیچ از من بر نمی اید. پس می نویسم، می نویسم، می نویسم، می نویسم، می نویسم، از گل می نویسم از خون می نویسم از عزا می نویسم از درد می نویسم از سکس می نویسم از تو، از تو می نویسم از تو می نویسم که ننویسم دلم...