This is my son Azad's poem for his grandmother.

 

The Mother of my Mother

Azad Naficy

Your healing hands helped raise me
I’m forever grateful for the love that you gave me
Original and proud, selfless but strong
Genuine and funny, I could go on and on
About how much I admire your courage
So effortless, you never had to try too hard
In memory of your love...
Man shomaro khale doostaram
My Farsi isn’t very good but you always understood me
You believed in what I could be, and pushed me so I would be
On Sundays
I’ll reminisce of the smell of your fried fish and onions
On Persian New Year
I’ll give our family members a few hundred
In memory of your love...
I tell my barber that I’d like to keep my hair long
Because you said my curls reminded you of my Mom
Dozens of Aunts, Uncles and Cousins
That I still haven’t met
But through you I felt connected, you shaped my perspective
About Iran, although I’ve yet to visit
You showed me the true meaning of commitment
Moving all the way to LA when I was 2 years old
So I could know the feeling of having a family of my own
I know you’ll breathe easy looking back on everything you’ve done
I still write with passion, and give through my actions
In memory of your love
With love,
Azad
January 5, 2020

 

شعر پسرم آزاد برای مادربزرگش.

 
 

مادر مادرم

آزاد نفیسی

 

دستان شفاگرت کمک کرد که من ببالم
سپاسگزار عشقی هستم که به من دادی
اصیل و سرفراز، از خود گذشته اما توانا
راستین و شوخ، و از دلیریت میتوانم داستانها بگویم
چقدر آن را می‌ستایم
بی هیچ کوششی از تو بیرون می‌تراوید
به یاد عشق تو....

"من شما را خیلی دوست دارم"
فارسیم چندان خوب نیست، اما همیشه مرا درک می‌کردی
باور داشتی به آنچه میتوانستم بشوم، و مرا پیش میراندی تا آن شوم
یکشنبه‌ها
به یاد ماهی و پیاز سرخ کرده‌ات می‌افتم
نوروزها
به اعضای خانواده‌مان چند صد دلاری می‌دهم
به یاد عشق تو...

به سلمانی‌ام میگویم که میخواهم مویم را بلند کنم
زیرا گفته بودی که جعد مویم ترا بیاد مادرم می‌اندازد
یک دوجین خاله، دایی و خاله‌دایی‌زاده دارم
که هنوز دیدار نکرده‌ام
اما از طریق تو به آنها پیوند خورده‌ام
تو چشم‌انداز مرا به ایران شکل دادی
هر چند خود باید به دیدار آن بروم
تو معنای حقیقی تعهد را به من نشان دادی
وقتی دو ساله بودم آن همه راه آمدی به لس‌آنجلس
تا بتوانم حس کنم که برای خود خانواده‌ای دارم
می‌دانم که نفسی به راحتی میکشی وقتی به کارهای گذشته‌ات می‌اندیشی
من هنوز با شور می‌نویسم و به کارم جان میبخشم
به یاد عشق تو
با عشق
آزاد

پنجم ژانویه دوهزار‌و‌بیست

برگردان از مجید نفیسی