جامعه نو: اگر ممکن بود دی ۹۶ رخدادی اتفاقی و استثنایی محسوب شود، برایمان غیرممکن است آبان ۹۸ را بنیان یک قاعده حساب نکنیم. برخی این را قبول ندارند و به سبک حکومتهای استبدادی، با انواع تئوری‌پردازی و توطئه‌پنداری‌ها، برای آن مبنایی اجتماعی، اقتصادی و ایضا سیاسی قائل نمی‌شوند، اما برف فقط میتواند سر کوچک کبک را پنهان کند نه سر حکومت را. حکومت باید فارغ از شعار و تعارف، قبول کند تکرار دیر و زود و تناوبی وقایع اخیر محتمل‌تر است تا منتفی شدن وقوع آنها، و موضع و رابطه خود را با آنچه رخ داد با واقع‌بینی و پذیرش مسئولیت مشخص کند. اگرنه از باب لطف به کشته‌شدگان و آسیب‌دیدگان، که برای عافیت خویش؛ اگر نتواند با جامعه صلح کند و فقط دنبال برقراری آرامش گورستانی باشد، آینده خوبی در افق حکومت نیست: رویارویی با شورش قاعده و تکرارشونده همچون کوبش امواج دریا بر صخره‌ها خواهد بود اگر حکومت سخت‌سرانه به این افسانه بچسبد که کسانی از بیرون دارند علیه بقایش توطئه میکنند. دلجویی کلیشه‌ای زورکی و دیرهنگام هم‌ مشکلی را حل نمیکند. نه نظر جامعه را عوض میکند و نه جلوی موج بعدی را میگیرد. به صلحی واقعی نیاز است.

چرا به این صلح نیاز است؟ پاسخ ساده‌اش این است که زیرا محتوای روابط حکومت با جامعه در حال خروج از فاز تعامل مسالمت‌آمیز و کشمکش مدبرانه و ورود به فازی با محتوای رویارویی خشونت بار و خالی از تحمل و گسست نهایی است. این مرحله خطرسازی است. نقل است از معاویه که میان من و جماعت ریسمانی است که وقتی من میکشم آنها نرمش میکنند و رها میسازند و وقتی آنها میکشند من اندکی رها میکنم. مثال دقیقی است از حکمت حکمرانی که میگوید حاکم نباید اجازه قطع ریسمان اتصال مردم به خود را بدهد. قطع ریسمان در زمانه ما، میتواند به سادگی رخ دهد؛ مثلا حکومت مردم معترض فریادکش یا سنگ‌انداز را خارجی بخواند، به کوی و برزن ریخته‌ها را به کینه بزند، کشتگان را به ناسزا و لعن به تحقیر بگیرد، و جامعه را دوپاره‌ای ببیند که یکی را باید نواخت و پاداش داد و برای دیگری پرونده اغتشاش ساخت و او را به بند کشید. خردمندانه نیست. آن ریسمان را میسوزاند.

هدف این نوشتار تحلیل رخداد اخیر و پیشرانه‌های آن ، تجزیه خاستگاه اجتماعی نیروهای مدخل در آن و رده‌بندی رخداد در شمار شورش بی‌هدف یا جنبش هدفمند و یا تحرک اعتراضی دفعی نیست. بعدا میتوان این کار را به تفصیل صورت داد اما خطر عاجل پدیده‌ای است که حکومت از آن سر در نمیآورد و همان موقعیت ناشناخته‌اش او را نیازمند تجدید نصیحت میکند. رویکرد حکومت در برابر ناآرامی اخیر کاملا فاقد حداقلی از تحمل، پذیرش اندکی حق برای شرکت‌کنندگان و همدلی ورفتار پدرانه بود. رویکرد تازه‌ای است حاصل درماندگی یک حکومت تحت فشار که در ابعاد مختلف اقتصادی، سیاسی و اجتماعی ناکام شده است. معمولا چنین حکومتی سعی میکند حداقل در بعد امنیتی کم نیاورد. علت فرود آوردن بی‌اندیشه مشت آهنین و کاربرد خشونت همین است؛ کسب اقتدار در حوزه امنیت داخلی، تکیه بر سرنیزه و تیربار.

اما این راه بسیار پیموده‌ای است که در ته پرتگاه انتهایی آن کوهی از استخوان‌های حاکمان بدفرجام را میتوان یافت. حاکمانی که عبرت نمیگیرند و نصیحت نمیشنوند. حکومت ایران باید از راهی که در پیش گرفته برگردد؛ حداقل به جایی که با یک دست به پشت شانه حمله‌کننده به کوی دانشگاه میزد و با دست دیگر از دانشجویان زخمی دلجویی می‌کرد. رفتار شرافتمندانه و عادلانه‌ای نبود، ولی لااقل تعادلی سیاسی در آن وجود داشت که میشد در افق آن تداوم رابطه‌ای حداقلی بین حکومت و عامه را شاهد بود. این موضع را ترک کرده است؟

قرائن چنین نشانه میدهند و به همین دلیل است که از نیاز به صلح سخن میگوییم. صلح حکومت با مردمانی که دیگر حکومت را خودی نمی‌یابند. البته که ساده‌لوحی است حکومت‌ها را به صلح نصیحت کنیم. حکمرانان غالبا پیشرانه‌هایی دارند قدرتمند و ناگزیر، و نسبت به محتوی و فرجام مسیر خود آگاهند. اما بگذارید ما آن ساده‌لوح باشیم. حکومت‌ها حق انتخاب‌های محدودی دارند که خوشبختانه یکی از آنها تغییر رویکرد و اصلاح مسیر و هدف است؛ بازگشت به مسیر فاقد پرتگاه. برگشتن از راهی که به انقلاب کلنگی منتهی میشود. البته کار آسانی نیست. باز گرداندن آب رفته به جوی نیست که غیرممکن باشد، اما به اندازه برگرداندن نهر به مسیر درست ممکن است.

اگر نه نصیحت، حداقل میتوان پرسشی غیرمعمول در برابر حکومت قرار داد: آیا ممکن است با جامعه صلح و به طریق خیر، یک سازش قهرمانانه را در پیش گیرد؟ اگر باور دارد مسیر کنونی بدنتیجه است، آیا حاضر است شیوه حکمرانی کنونی را تغییر دهد؟