برای اینکه امروز از خواست سیاسی مردم آگاه شوی، خواستی مشخص برخاسته از چهل سال تجربه تلخ استبداد مضاعف دین و قدرت، نیازی نیست که یک ماشین نظر ستجی راه بندازی، متخصص و کارشناس باستخدام درآری. چرا که کمتر کسی را خواهی یافت که به حکومت آخونده نه نگویند. نه اینکه نگفته اند. همین دوسال پیش بود که صدها هزار نفر در بیش از صد شهر کشور یک صدا اعلام نمودند که "حکومت آخوندی نمیخواهیم نمیخواهیم."-. یعنی که در اینجا حدس و گمان ممکن است از دقت "علمی" برخوردار نباشد، اما، چندان هم از واقعیت دور نیست. بعنی که اگر بگوییم که یک اکثریت 85 درصدی، خواهان پایان حکومت دین هستند، نه تنها چیزی بگزاف نگفته ایم بلکه جانب احتیاط را هم گرفته ایم.
 
اگرچه، این خواست معطوف به اراده ابطال "حکومت آخوندی" و بسیاری از شعارهای دیگر مبنی بر  رد حکومت اسلامی از دیر باز در پس خاکستر زنده و فعال بوده است. اما، دیدیم که چگونه  شمشیر شریعت را آخوند بر کشید و آتشی که از پس خاکستر سر برکشیده بود، بار دیگر در پس خاکستر فرو برد. با این حال چیزی طول نکشید، که آتش از پس خاکستر بشکل اعلامیه 14 نفر مبنی بر خواست گذار مسالمت آمیز از حکومت دین برهبری ولی فقیه، آخوند خامنه ای، سر برون کشید. وقتی 14 نفر از زنان شهروند به 14 نفر اولی پیوستند، تاب و توان فقها و آیت الله های حاکم بسر رسید و صادرکنندگان اعلامیه را دستگیر و زندانی نموده و روح و جسم آنانرا مورد اذیت و آزار و شکنجه قرار داده و میدهند.
 
نه اینکه تظاهرات و اعتراضات و طلبکاریهای، کاگران و کارمندان و بازنشستگان و مالبخاتگان و بسیاری از جنبش های دیگر، پایان یافته اند. همچنانکه رژیم در تنگنای بیشتری قرار میگیرد، سبع تر، وحشی تر و خشن تر و بیرحم تر میشود. هم اکنون نیروهای ضربتی را مثل سگ های زنجیری آماده باش نگاهداشته است برای فرو نشاندان هر آتشی، بویژه اگر محدود و محلی باشد. البته بدرستی معلوم نیست که سگ های زنجیره ای نظام چگونه میتوانند آتشی را فرونشانند که از زیر خاکستر همچون کوه اتش فشان دهان گشوده و سیل مواد مذاب و ویران کننده را براه اندازد.
 
با این وجود، برغم دست ردی که خیزش های مردمی بر سینه حکومت آخوندی نهاه ه است، هنوز سران حکومت آخوندی بر آن باورند که بنیاد ساختار سیاسی نظام "مقدس" اساسا از جنس باورها و عقاید مردم است، باورها و عقایدی که روحانیت خود در طول تاریخی دراز در جامعه ترویج داده و در ذهن جماعت کاشته اند. درنتیجه حکومت آخوندی، پیوسته بخود میبالد که  در وحدت دایمی با مردم است و هیچ مشکلی از جمله تحریمات اقتصادی امریکا، نمیتواند سبب گردد که مردم از نظام دل بر کنند. البته، بعضا، پیش از 1375 بر آن باور بودند که نظام شاهنشاهی نیز چنان در فرهنگ ایران نهادین گشته است که نمیتوانی فرهنگی بدون شاه تصور نمایی. دیدیم که نهاد شاهنشاهی پس 2500 سال به چه سرنوشتی دچار شد. حال آنکه تنها 40 سال است که از حکومت دین میگذرد، دینی که مظهر ان قشر "روحانیت" و یا "آخوند" است، قشری که در نهاد 300 ساله فقاهت پرورش یافته و مییابد. بی تردید بهمین دلیل است که در سراشیب فروپاشی قرار گرفته است.
 
بهرحال، امروز نه شاه که دین است حاکم، دین اسلام و بواسطه دین است که آیت الله ها و حجت الاسلام ها بر جامعه حکومت میکنند. قدرت در خدمت دین و پیاده سازی قواعد و قوانین شریعت قرارگرفته است، مثل، نظارت براطاعت از احکام و مقررات حجاب اجباری، جدایی جنسیتها در تمامی اماکان عمومی، ممنوعیت تولید و فروش و مصرف نوشیدنی های خوشی آور و بسیاری دیگر از قواعد و مقررات شرعی که رفتار و گفتار روزمره مردم را شکل بخشیده و کنترل میکنند. تعریف و تعبیر دین است که سوی و جهت جامعه را تعیین و تفسیر میکند و نهادهای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، نظامی و فرهنگی را سامان میدهد. بزرگترین مخالفان ورود زنان به ورزشگاههای کشور، آخوندهای سنگین وزن و مراجع تقلیدی همچون آیت لله مکارم شیرازی ست. اگر امروز شاهد حضور زن در بیرون از خانه و تعالی آنها در تحصیل و مشاغل در آمد زا هستیم، بدلیل مبارزه پایان ناپذیر زنان بوده است بر علیه نظامی که بر اساس تبعیض حنیستی بینیان گذارده شده است. پیشاهنگان مبارزات زنان و مدافعان حقوق بشر هماکنون در اسارتگاهای نظام مقدس بسر میبرند.
 
 بدین ترتیب، دین نه تنها توانسته است که قدرت را بزیر سلطه انحصاری خود در آورد بلکه مرز استقلال و خودمختاری عرصه های جداگانه جامعه را نیز شکسته و حضور و وجود خود را بر آن عرصه ها تحمیل نماید. مثلا وزیر اطلاعات، محمود علوی، مثل دیگر وزرا، روسا و مدیران برخاسته از حوزه های علمیه، ازجمله حجت الاسلام روحانی، رئیس جمهور و یا حجت اسلام طائب، رئیس اداره جاسوسی اطلاعات سپاه، رئیس پیشین و کنونی قوه قضائیه، صادقی لاریجانی و ابراهیم رئیسی، معلوم نیست بجز دانش فقهی، دارای چه تخصص و تجربه ای در علوم سیاسی، قضایی، اطلاعاتی، امنیتی، اقتصادی، مدیریت و غیره بدست آورده اند که آنها را شایسته اشغال چنین مقامهای مهم و خطیری نموده است.
 
اگر نظام آخوندی باور نمیداشت که دانش فقهی و آگاهی بکلام الله، هر فردی را برای اشغال هر مقام و منصبی، برغم اهمیت و نقش آن در بهینه سازی جامعه، شایسته و یا شایسته ترین نمی پنداشت، آخوندهای چولیسیده و فرسوده ای، همچون آخوند جنتی، فرشته مقرب بارگاه ولایت، دو منصب از مهمترین مناصب ساختار حکومت اسلامی، دبیر شورای نگهبان و ریاست مجلس خبرگان را باشغال خود در نمیآورد. طرحی چندان ضرربار نیست، اگر سوال دیگری را از همین دست مطرح نموده و بپرسیم، آیا معلوم است که وزیر اطلاعات، حجت الاسلام، محمود علوی و همچنین وزاری پیشینی که وی جانشین  شان شده است، دوره جاسوسی و خبر چینی و جمع آوری اطلاعات و نگهداری آنها و...را  در کدام دانشگاه و یا موسسه و انستیتوتی آموخته اند؟
 
البته که وحدت دین و قدرت، ضمن اینکه فرصت های بسیاری برای دو دوزه بازی و فرا افکنی و در نتیجه دامن زدن بفساد، بوجود میآورد، مهمترین نقش را در بانفعال کشیدن جامعه بازی میکند. چرا که مرز دین وقدرت را بدشواری میتوان تمیزداد. مثلا، مقام ولایت بازتابنده دین است و یا قدرت؟ از یکطرف نه شمشیر به کف دارد و نه مدالها سلحشوری بر سینه یونیفرم پر زرق و برقش میدرخشد، همه نماد و بیانگر قدرت، همچنانکه شاه همیشه ظاهر میشد.  همین را میتوان در باره حجت الاسلام روحانی رئیس جمهور، و دادستان کل کشور محمد جعفر منتظری و بسیاری از آخوندهای دیگر که در قوه قضائیه و مناصب نظامی و امنیتی و اطلاعاتی را اشغال کرده اند، اظهار داشت، بدون آنکه هیچیک از آن نشانه ها و زرق و برق قدرت را بنمایش بگذارند. بهمین دلیل زمانیکه ولی فقیه و پیروان او سخن میگویند بدرستی روشن نیست که از زبان دین سخن میگویند و یا قدرت و همچنین تصمیماتی که اتخاذ میکنند معلوم نیست که دارای منشا دینی اند و یا تصمیماتی هستند سیاسی.
 
این بدان معناست که این ساختار قدرت نیست که مردم ایران با آن روی در روی هستند. چرا که این دین است که بر سریر قدرت جلوس یافته است. بی دلیل نیست که نهاد های قانونگذاری و اجرایی و قضایی، فرهنگی و نظامی همه از بالا تا پائین جامعه بر اساس شریعت اسلامی تنظیم و ترتیب یافته اند.
 
برغم سلطه شریعت بر تمام عرصه های زندگی اجتماعی از جمله ساختار سیاسی، تحلیگران و کارشناسان شرایط حاکم بر جمهوری اسلامی و همچنین فعالان سیاسی به حکومت اسلامی، چنان مینگرند گویی که یک حکومت "سیاسی" است، حکومتی که صرفنظر از ماهیت آن، قواعد و مقرراتی را سرلوحه خود قرار میدهد که برخاسته است از اراده و عقل بشری، نه حکومتی برخاسته از قوانین و "احکام" دینی، زائیده فرهنگ بادین نشینان و بیابان گردها، درخور دوران جهل و جهالت نه دورانی که مدرن و مدرن خواهیرا به موزه تاریخ رهسپار نموده است.
 
یعنی که چه بخواهی و چه نخواهی، ولی فقیه جلوه الله است. او برای حکمرانی نه به مارکس  و انگلس رجوع میکند و نه به  لنین و استالین. مرجع او کلام الله است. کتاب مقدس، قرآن مجید است. رفتار و گفتار پیامبر اسلام است رهنمای او. او میزند، میکوبد، محکوم و متهم، بازجویی و تجاوز میکند؛  شکنجه میدهد و بدار مجازات میآویزد و مراسم سنگسار برپا میدارد، طبق مقررات  شریعت، اسلامی، دینی که مردم بدان باور دارند.
در چنین صورتی، آیا میتوان ساختار قدرتی که در راس آن ولی فقیه، جلوه الله قرار دارد، دگرگون نمود
 بدون انکه دین خدشه ای بردارد، جان سالم بدر برد از معرکه دگرگونسازی و خدایی از بیخ آسمانها بقعر زمین پرتاب نشود،  دینی که مظهر آن ولایت است و تعین کننده رفتار و گفتار و تصمیماتی که ولایت  اتخاذ میکند، تصمیماتی که منشا تمام تیره بختی ها و سیه روزی هایی که مردم هم اکنون با آن روی در روی هستند. نمیتوان تنها بحساب ساختار قدرت و قدرتمدارن رسید بلکه رسیدن بحساب دین و دینمداران ارجحیت دارد بر حسابرسی قدرت و قدرتمداران. این بدان معناست که گذار از نظام ولایت فقیه نمیتواند با نوعی دگرگونی در ساختار دین، همراه نباشد. کما اینکه در شرایط موجود نقد قدرت از نقد دین است که عبور کند و در همین راستا سکولاریزم نمیتواند بوجه بارز فرهنگ جامعه در آید اگر در ستیز، نقد و نفی دین حاکم بر نیاید. پس آگر روشنایی خواهی و از تاریکی گریزانی، این هموطن حساب خود را باید با دینی که ابزار قدرت است، شفاف سازی، در غیر اینصورت اگر پس نرویم، درجا خواهیم زد تا ظهور امام عج.
 
 فیروز نجومی
Firoz Nodjomi