والا راستش، در این جو امنیتی موجود و در میان این بر اندازها و فتنه گران و مخلین آسایش عمومی و، نمیدانم، کمپ رهبری و کمپ احمدی و کمپهای دیگر، و افزون بر آن، با در نظر گرفتن وضعیت جهانی و منطقهای و شاخ و شانه کشیدن آمریکا و چین و روسیه برای هم، یک نوع وضعیت ذهنی برای آنسان مدرن ایجاد میشود و پرسشهایی برای او شکل میگیرند. این پرسشها لزومن منحصر به جنبه سیاسی، اجتماعی، و یا اقتصادی مسایل نیستند ولی در هر صورت نیاز به پاسخ را در آنسان مدرن بیدار میکنند.
برای مثال آنسان مدرن فکر میکند،،،، خیلی خوب شخص ایرانی اساسا پنیر خور است. پنیر میخورد با نان. اگر هیچ غذا نباشد در نهایت نان و پنیری پیدا میشود که شکم آدم را سیر کند. ساکنین فلات ایران، اگر گزافه نباشد، هفت هزار سال است دارند پنیر میخورند.
ساکنین فرانسه و سوییس، نمیدانم چند هزار سال است پنیر میخورند، ولی آنها هم پنیر خورند.
حالا پرسشی که مغز آنسان مدرن را بخود مشغول میکند اینست که چرا ما ایرانیها که هفت هزار سال است داریم پنیر میخوریم، فقط یک نوع پنیر داریم که آنهم سفید است در حالیکه اروپاییها صدها نوع و رنگ پنیر دارند.
ما پنیر خور آنها هم پنیر خور. پس ما چرا در این عرصه عقب ماندیم؟ ما را چه شد؟
اگر ایران کشوری چون چین میبود، که در آن مواد لبنیاتی نقشی در خوراک مردم بازی نمیکنند، آنسان مدرن میتوانست قبول کند که فقط یک نوع پنیر در چین وجود داشته باشد. ولی در ایرانی که از کشک و قره قوروت و سرشیر و خامه و دهها ماده لبنیاتی دیگر استفاده وافر میشود، فقط یک پنیر داشتن مایه سرشکستگیست
آنسان مدرن میداند که ایران و ایرانی در آغاز قرن بیست و یکم با چالشهای عظیمی روبروست؛ ورود به جامعه جهانی، بهبود اوضاع اقتصادی و اجتماعی، و سر بلند ساختن نام ایران و ایرانی در پهنه گیتی. نیل به این اهداف و دیگر افتخارات زمانی میسر خواهد شد که خلق ایران معضلات کوچکتر را از جلوی راه خود برداشته باشد. سفر هزار فرسنگی با قدم اول آغاز میشود.
پنیر را دریابیم.
اینجا در پرو هم چند نوع پنیر دارند. اما من همیشه پنیر بز می خرم چون نزدیکترین «چیز» به پنیر خودمان است. چرا؟ دیگه...