ما مردگانيم

 

عشقه ذره بر هوا

درخت بر خاك

خاك بر ماندگاري ذرات تن

 

كه عشق نه زني بود و نه مردي

نه تو بودي و نه من

 

عشق ذرات حيات بود در

تعادل نور

در باروري خاك

وقتي ما هردو رهگذري بوديم

زير بارش نور

در عطرفراموشي خاك

زير قطره هاي آب

كه در هوا مي پراكنيم

و در خاك جاودانه مي شويم

مثل لإيه هاي سنگ

كه اينك هردو مردگانيم

بي هيچ باوري