تو چه حساس
محو شده، مثل خاطراتم
مرموز، با قلبی خشک
عمیق ، مثل اقیانوس
مژگان تو میرقصند در سپیده دم
و رویاهایم غرق میشوند در چشمانت

تو چه یاغی
چو باد گرمی روی گونه زردم
در پریشانی گیجم میکنی
یک تصویر , خواسته ای برای محبت
مرا فرا میگیری با تب خود
چویک رگبار بهاری

تو چه بی تفاوت
از درد انسانها
که زجر میکشند
برای لذتی کوتاه

تو چه دوردست
ازاین بازی ناهنجار زمان
نگاهت مرا از سکوت پاره میکند
صدایت متزلزل میکند وجدانم
شک تو میشکافد باورهایم

چگونه میتوانم بفهمم
چنین معمائی

برای که گریه باید کرد
تو یا من

اورنگ