نه چنانم که تو گویی

نه چنینم که تو خواهی

 

نمایشگاه نقاشی های زینب موحّد | جمعه 26 ابان 1391| گالری محسن | باعنوان: "همانطور که هست"
 

در دنیایی زندگی می کنیم که بهانه ها برای پرداختن به سوژه ای دست نخورده، بتدریج رنگ می بازند. جهانی بس تهی از یافته های ذهنی، که کلمات بار آن را به دوش می کشند و نگاهی در سطح، که اگر چه پوست می اندازد، اما در لایه های زیرین خود همان بافت و نقش را مکرر می سازد.

هنر اما در دنیای اکنون، بظاهر گستره ای است که روز و شب درگیر و دار "صورت" و "معنا" به دنبال تثبیت معاصر بودن خود است.

"همان طور که هستِ" زینب موحد، در نگاهی کلی و سطحی، تلاشی است در دنباله ی دغدغه های روشنفکرانه و گاهن روشنفکرمآبانه ی دستمالی شده ی بسیاری از هنرمندان و نویسندگان بویژه سال های پس از انقلاب. سال هایی که برای مشهور شدن در محافل هنری، می توان تنها به گوشه ی چشم شهلایی از روزنه ی چادری سیاه یا چادر نماز بسنده کرد. نمونه های آن را با نگاهی فراجناحی و فارغ از یک سونگری بسیار دیده ایم و می بینیم.

بنظر شخصی، تفکیک زن از مرد و در نهایت بدنبال برابری برای او دویدن، در واقع دستمایه ی نهادهایی است بظاهر حق بجانب که خود به این آتش تفکیک جنسیتی هیزم می ریزند.

 بگذریم ...

اما در نگاهی روشن تر و بدور از تفکرات باب روز هنرهای تجسمی ما، مجموعه ی زینب موحد را "همان طور که هست" باید دید. واقعیت این است که در گوشه و کنار شهرمان، نه تنها زنان متفکر سرخورده ی به انزوا کشیده شده، بلکه مردان بسیاری نیز اینچنین وجود دارند که خلوتی خودخواسته را به بازی های گرگ و میش روزمرّه ترجیح داده اند. اما زینب موحّد که خود یک زن است، با دغدغه های ذهنی و آشنای خود، برداشت های شخصی اش را اینچنین به تصویر کشیده است.

کادرهای مربع - مستطیلی که متناسب این بیان هستند، سطوح رنگی خاطره انگیزی را در خود جای می دهند که نقش مایه های رنگی - خاکستری را در خواب و بیدار حافظه ی تصویری ما تثبیت می کنند. نقش مایه ها و رنگ هایی که برای هریک از همنسلان ما، بگونه ای نشان دهنده ی دنیای پنهان مادران و خواهران و تمام زنان آشنا بوده اند. بهم ریخته گی عامدانه ی پرسپکتیو در این مجموعه و نوع تقسیم بندی فضای آثار با سطوح رنگی مرا بیاد دوره ای از کارهای "دیوید هاکنی" انداخت، دوره ای که شاخص ترین آثار این هنرمند بزرگ در آن بوجود آمدند.

 

اما هویت زن در آثار موحد نه پنهان است و نه آشکار. همه ی ما این زن را می شناسیم، اما در مواجهه با چنین تصاویری در یک محیط شسته - رُفته (گالری)، دوگانه گی فضای تصویری و محیطی که در آن به تماشای چنین تصاویری ایستاده ایم، در نوع خود یک کانسپت محیطی را ایجاد می کند. در واقع فضایی که نقاش بما نشان می دهد، فضایی است که همه ی ما آن را می شناسیم و بارها دیده ایم، اما با توجه به قوانین عرفی موجود در سرزمین مان عمومی نیست.

زن درون تابلو، نسبت به مخاطب خود (بیننده) بی تفاوت است. گویی رمقی برای توضیح مکرر زخم های خود نمی بیند. او ترجیح می دهد در کنار تفکراتش به روزمره گی نیز بپردازد و با آن کنار بیاید. او با اشیاء آشنایش خو گرفته است و آنها را روشنگری می کند.

نقش رازآلود گیره ها ذهن مارا به سمت بادهای احتمالی می کشاند. و در اثری  شخصیت مورد نظر ناچار می شود تا کتاب هایش را نیز همانند لباس ها به بند رخت بیاویزد. در اینجا رخت ها نماد بارزی از روزمرّگی (بویژه زنانه) هستند که شسته می شوند و منتظر آفتاب می مانند. آنها اشیائی هستند که همراه اویند و انزوایش را همراهی می کنند. و در واقع زن و لباس ها هر دو بانتظار آفتاب نشسته اند. یکی در انتظار آفتاب بیرونی و دیگری بانتظار آفتاب درون.

با وجود تکرار شدن عناصر بصری در تمام تابلوها، تقسیم بندی سطوح و انتخاب رنگ مایه ها و پرسپکتیو نیمه بیدار آثار، آنها را از یکنواختی می رهاند و حس "استوری بورد" بودن را از آن دور می کند. پس می توان هر یک از تابلوها را بصورت مستقل دید.

بدین ترتیب "زینب موحد" در به کرسی نشاندن ذهنیت مستقل خود فارغ از گرایش های باب روز و عامه پسند هنرهای تجسمی موفق عمل نموده است. اما نمی توان کتمان کرد که نزدیک به این مرز حرکت می کند و امیدواریم تا این ذهن توانمند در ارائه ی مجموعه های بعدی خود، تحت تاثیر جریان های فکری مختلف که هر یک بنوعی وابسته گی به جناحی خاص دارند، قرار نگیرد.

 

  | امین شاهد | آذرماه 1391 |

نمایش گالری در اندازه بزرگ