یکی از آشنایان ما در همون روزهای اول انقلاب تحت شرایط سختی تهران را از بیراه ترک کرده و حدود 43 ساله که مقیم خارج از کشور هست.
اون روز پاییزی بارون میومده و راننده اکیدا توصیه کرده بود شیشه ها را ندهند پائین و حتی بخار شیشه را پاک نکنند. تصاویری مبهم از اون روز در ذهن راوی باقی مانده که براش عقده شده . چرا نگذاشتند حداقل شیشه های ماشینو پاک کند تا آخرین صحنه هائی را که میدید و حدس میزد دیدار آخر باشد مبهم در ذهنش ثبت کند.
با همین ایده در اتوبوس شرکت واحد از تجریش تا راه آهن نشستم . شیشه های اتوبوس ها یک پارچه هستند و مسافران نمیتوانند آنها را پائین بیاورند. در این فاصله 17 کیلومتری عکاسی کردم. تا اندازه احساس اون بنده خدا را درک میکنم. میتونی حدس بزنی که مثلا نزدیک ونک ؛ امیر اکرم و سپه و امیر بهادر و حوالی گمرک و کوچه خادم آزاد خانه پدری فروغ هستی و بعدش کوچه دلبخواه و نهایتا میدان راه آهن. اما خیلی سریع به این وضعیت عادت میکنی.
گاهی که سرک میکشی تا از روزنه جدیدی به محیط نگاه کنی به حدس درستی که زدی به خودت آفرین میگی اما بیشتر وقتها از خودت دلسرد میشی که نتونستی موقعیتو درست پیشگوئی کنی.
حالا با وجود این همه اطلاعاتی صوتی و تصویری که هر روز از تهران در شبکه های اجتماعی منتشر میشوند خیلی ها هنوز تصاویری خیسی از تهران آشنای خود دارند.
خیلی وقتها فکر میکنند اگر عینکشونو عوض کنند تصاویر شفاف تر خواهند شد اما بیفایده است. کاش میشد به اون طرف شیشه ها دسترسی داشت و خوب پاک کرد و یا بهتر اینکه ماشین زمان اندکی متوقف شود تا راکب پیاده شده و یا دستمال سفیدی باران شیشه ها را پاک کند. دوباره سوار شود تا تهران را بهتر ببیند.
اما انگار فایده ندارد. دوباره تصاویر مات و به قول فرنگی ها بلور میشوند. خیلی ها هنوز مایلند بدانند رستوران مورد علاقه شون در تهران حالا چه شکلیه. قرمه سبزی هنوز در تهران طعم ویژه ائی دارد؟
باران که بیشتر ببارد به ابهام تصاویر افزوده میشوند. اونائی که صندلی عقب کنار هم نشسته اند بر سر تعیین دقیق نام محلات عبوری اختلاف نظر پیدا میکنند. با گذشت زمان به دامنه اختلافات افزوده میشود. همه فکر میکنند آدم های تو پیاده رو را خوب می شناسند. اشتباه میکنند.
ماشین به زودی در جاده قم افتاده و از مقابل بهشت زهرا رد میشود. همه ساکت میشوند. تو تاریکی چیزی مشخص نیست. راننده در فکر اینه که محموله را سالم در مقصد تحویل دهد.
نمایش گالری در اندازه بزرگ
ممنون مهرداد عزیز
یک از دوستان مقیم خارج میگفت : دلش برای همه بی نظمی ها در ایران تنگ شده. هیچ چیز اون طوری که انتظار میره عمل نمیکنه. از این همه نظم و ترتیب در کشورهای غربی حوصله ام سر رفته. چیزی غیر عادی وجود ندارد.
اون منطقه ای که شما اشاره کردید جزئی از مناطق اعیان نشین پایتخته فکرشو بکن بارون که بیاد در محلات خانی آباد و یاغچی آباد و گذر سوسکی و مهدی موش چه خبر میشه.
با اینحال باران اتفاق لطیفی است.
خیلی جالبه مرسی سیروس خان عزیز
سیروس خان، چرا نمیگویی که شهرِ قشنگِتان؛ تهران زشت شده و از فرطِ جمعیتِ علاف و ساختمانهای زشت ـــ مبدل به خرابهای جهنمی شده است.
سپاس از تصاویر و اشتراکِ آنان.
برف پاک کن تون خوب کار نمیکنه!
ممنون فرامرز اما من مسافر اتوبوس بودم.از همون جایی که نشسته بودم عکس گرفتم.ایده شما هم جالبه.باید برم کنار دست راننده.شیشه جلو به نسبت تمیز تر است.
تشکر از میم نون و شراب سرخ عزیز
لابد میدونید که خیابان پهلوی سابق طولانی ترین خیابان خاورمیانه است. در اغلب شهرهای ایران در دهه 1310 خیابانی به نام پهلوی درست شد. درست مثل تهران. خیابان پهلوی شد عین رودخونه و شهریت جدید حول اون شکل گرفت. معمولا از منطقه اعیان نشین شروع و به محلات فقیر نشین منتهی میگشت.
چقدر عکسا قشنگان و چقدرم ملموس نوشتین آقای مرادی عزیز
خوب شد دیدمشون! عین اسکیسهای طراحی با آبرنگ شدن
نگارمن عزیز.. خیلی ممنون از کامنت
راستش به اون پیشنهاد فرامرز هم جدا فکر میکنم. باید بروم اول خط تجریش -راه آهن این بار نه روی صندلی مسافر بلکه با اجازه راننده همون جلو بایستم و از تجریش تا راه آهن عکس بگیرم. شیشه جلو هم تمیز تره و هم بزرگتر.
حالا ببینیم نتیجه چی میشه