همزمانی همکاری نظامی میان جمهوری اسلامی ایران با روسیه در دادن امکان سوخت گیری برای جنگنده های روسی در پایگاه همدان، برای رفتن به سوی بمباران مواضع مخالفین حکومت سوریه در آن کشور، با سالروز سوم شهریور که اشغال ایران بدست نیروهای نظامی روس و انگلیس بود، هر ایرانی متفکری را به اندیشیدن و بازنگری عمقی در تاریخ کشور خود وادار می کند و ملی گرایان را نگران کرده است.

متن کامل از اینجا.

 

 

در روز سوم شهریور نیروهای شوروی از شمال و انگلیس از غرب و جنوب
در آغاز سومین سال جنگ جهانی دوم به بهانه حضور «جاسوسان آلمانی» به خاک ایران تعرض کردند

جنگ جهانی دوم روز دوم سپتامبر 1939 میلادی آغاز شده بود؛ دهم شهریور سال 1318 خورشیدی بود. رضا شاه در ایران در قدرت بود و زیر فشار سنگین. ایران قدرت نظامی شایسته ای نداشت. هرچند که با بنیه اقتصادی ضعیف تلاش های زیادی برای مدرن کردن ایران صورت گرفته بود.

 

تا آن زمان رضا شاه 14 سال بود که با برانداختن حکومت فاسد قاجاریه، احمد شاه، آخرین پادشاه قاجار را خلع کرده و با وجود هزاران معضل، ساخت و سازهای زیادی ایجاد کرده و بنیان های حکومتی را زیر و رو کرده و اساس مدرنیته را فراهم می کرد.

زمانی که آدولف هیتلر با زیر پا نهادن همه پیمان های بدست آمده با سران اروپا از جمله «پیمان مولوتوف – ریونتروپ» و «پیمان مونیخ» به لهستان حمله کرد تا فضای زندگی برای آلمان ها را گسترش دهد و جنگ جهانی دوم را شعله ور کرد، رضا شاه و حامیان او احساس می کردند که فشارها برای کناره گیری او دارد شدت می گیرد.

سوم شهریور 1320، اواخر اوت 1941، دو سال بود که جنگ جهانی دوم در جریان بود؛ رضا شاه به آلمان  سمپاتی نشان داده بود. آلمان نازی با تبلیغات زیاد توانسته بود حتی هیتلر را تا زمانی که او موفق بود و پیشروی می کرد، در میان افکار عمومی قشریون اسلامی شیعه در ایران، به عنوان «مهدی موعود» نیز به تصویر بکشد. دکتر ماتیاس کونتزل استاد دانشگاه آلمان در کتاب مهم خود «آلمانی ها و ایران» انتشار یافته در سال 2011 میلادی در هامبورگ آلمان این ماجراها را به خوبی به تصویر می کشد. در آن زمان جاسوسان نازی به ایران آمده و پراکنده شده بودند. ارتش متفقین دستآویز لازم را یافت که به ایران حمله کند زیرا حضور این جاسوسان نازی را خلاف اصل بیطرفی اعلام شده از سوی رضا شاه دانستند.

سپاهیان شوروی از شمال خاک ایران را پایمال کردند و سربازان انگلیسی از جنوب و غرب ایران تعرض به خاک ایران را عملی کردند. شهرهای سر راه را اشغال کردند و بسیار زود به تهران رسیدند.

با فروپاشی سریع ارتشِ ناتوان، رضا شاه را نیز وادار به ناره گیری کردند؛ متفقین موافقت کردند که سلطنت را به محمد رضا ولیعهد پهلوی بدهند.

از دهه ها قبل از آن، در نتیجه پیمان های گلستان و ترکمانچای و تحمیل آن به ایرانِ ضعیف شده در دوران قاجاریه (همان پیمان هایی که صد و چند ده سال بعد از آن نیز هنوز هر ایرانی از بردن نام این معاهده ها شرم می کند) که ناشی از شکست های ایران از جنگ های طولانی با روسیه بود، چنان که در کتاب «ما چگونه ما شدیم» نوشته دکتر صادق زیبا کلام به روشنی و با دردی عمیق تشریح شده است، ایران عملاً  به حوزه نفوذ انگلیس و روسیه تقسیم شده بود؛ شوروی وارث روسیه بود.

ساعت چهار صبح روز سوم شهریور، اسمیرنوف که سفیر کبیر شوروی بود همراه با سر ریدر بولارد وزیر مختار بریتانیا به منزل رجبعلی منصور، نخست وزیر وقت رفته بودند؛ آندو با دادن یادداشتی به نخست وزیرِ وحشت کرده و خشمگین، آغاز حضور نظامیان خود را در ایران، به طور همزمان به او خبر دادند.

منصور بلافاصله با کفیل وزارت خارجه، جواد عامری، راهی کاخ سعد آباد شد تا این خبر را به رضا شاه بدهد؛ منصور بعد از آن به عمارت مجلس شورای ملی رفت و نمایندگان ملت را را از حمله نظامی روس ها و انگلیس ها آگاه کرد. ساعاتی بعد، منصور که پیشروی نیروهای اشغالگر را دید، خود را ناتوان از مقابله با چنین وضعیت خطیری یافت و استعفاء کرد. این استعفا دو روز بعد در نشست دولت رسمیت یافت. رضا شاه مجید آهی را مامور تشکیل دولت کرد اما او نپذیرفت. رضا شاه به محمد علی فروغی روی آورد.

رضا شاه از غروب سوم شهریور سربازان احتیاط  را به خدمت زیر پرچم فرا خواند. بعد رضا شاه جز ولیعهد، همه اعضای خانواده خود را به اصفهان فرستاد. رضا شاه تاکید کرد که بخاطر جلوگیری از سقوط  بیشتر کشور، حاضر به کناره گیری است. کناره گیری رضا شاه 26 شهریور عملی شد. روز سی ام شهریور 1320 رضا شاه و خانواده اش از اصفهان با طی طریق از یزد و کرمان و بندر عباس وارد یک کشتی بریتانیایی شدند که می بایست او را به جزیره موریس در آفریقای جنوبی ببرد. انگلیسی ها اصرار داشتند که او باید با کشتی آنها برود.

اشغال ایران ماهها طول کشید؛ ایران سراسر در قحطی بود؛ نان به یک آرزو مبدل شده بود؛ بیماری ها جان هزاران هزار را یکجا می گرفت. افزون بر آن، شهرهای زیادی نیز بمباران شد و هزاران تن دیگر هم جان باختند؛ آن همه تاسیساتی که رضا شاه با  خون دل ایجاد کرده بود، متحمل ویرانی های بسیار شد. یک روز بعد از واقعه سوم شهریور، هم سربازخانه ها و هم شهرهای قزوین، رشت و تبریز بمباران شدند و لشگرهای نظامی در رضائیه، رشت، مشهد، اردبیل و گرگان نیز فرو پاشیدند. همان راه آهنی که رضا شاه با خون دل خوردن ها برپا کرد و یکی از افتخارات دوران حکومت او بود، برای رساندن تدارکات از جنوب ایران به سوی پشت جبهه های جنگ شوروی که هم پیمان انگلیس علیه آلمان نازی بود، مورد استفاده قرار گرفت.

اما هم انگلیس و هم شوروی تا خروج از ایران، تا جایی که می توانستند ایران و شاه جوان و ضعیف را دوشیدند؛ شوروی در سودای گرفتن امتیاز استخراج نفت از دریای شمال بود؛ اما مجلس نگذاشت و قانون منع اعطای امتیاز نفت به بیگانگان را تصویب کرد؛ شوروی بعداً انتقام گرفت و با مسلح کردن عواملی مقدمات شورش آذربایجان را بوجود آورد. فرقه دموکرات به رهبری جعفر پیشه وری بر آذربایجان و قاضی محمد بر کردستان به مرکزیت مهاباد (با نام «جمهوری مهاباد») مسلط  شد و شوروی خشنود بود.

حکومت ایران از دست شوروی به شورای امنیت سازمان ملل شکایت کرد که نیروهای خود را از ایران خارج نکرده است. در این زمان دیگر قوام السلطنه نخست وزیر شده بود. قوام به مسکو رفت و توافقی را برای تشکیل شرکت مختلط  نفتی ایران و شوروی، برای راضی کردن شوروی به خروج نیروهایش از ایران، امضاء کرد.

در اوایل اردیبهشت 1325، یعنی حدود پنج سال بعد از حضور روس ها در خاک ایران، شوروی نیروهای خود را ظاهرا از ایران بیرون برد؛ وقتی شوروی ها رفتند حکومت فرقه دموکرات در آذربایجان و کردستان نیز باقی نماند.

زمانی نیز که شاه کمی قوی شد، مجلس ملی ایران توافق قوام با شوروی برای تشکیل شرکت مختلط  نفت ایران و شوروی را باطل کرد.

وضعیت ایجاد شده به برپا شدن تشکل ها و حزب های زیاد و تقویت حزب توده منجر شد. این رخدادها زمینه ساز حوادث بعدی تاریخ معاصر ایران در دهه های سی و چهل و پنجاه خورشیدی شد تا سقوط پهلوی در سال 1357 و عملی شدن آرزوی حزب توده و ائتلاف مذهبیون و کمونیست ها و دیگر مخالفان.

«واقعه سوم شهریور» بی تردید پلی بود تا به روی کار آمدن حکومت خمینی، که ایران و جهان را تا به امروز تغییر داد.

شاید تاریخ تنها برای بازگویی است؛ درس عبرت نمی گیرند؛ برای همین است که تاریخ تکرار می شود. در این روزها نیز ملی گرایان در درون مرز و برون مرز از اینکه ایران این بار با طیب خاطر خود پای روسها را به ایران باز کرده است، نگران تکرار شدن وقایع تلخ تاریخ کشور خود هستند.