در سالهای مابینِ انقلابِ ۱۳۵۷ تا آغازِ دههی سومِ انقلاب قشری در تهران پدید آمد از مردانِ جوان یا حداکثر میان-سال که پیراهنِ معمولا سفیدِ بلند با یقهی گردِ باریک به تن میکردند، و دکمههای آن را تنگ تا زیرِ گلو بسته و امتدادِ فراخش را به روی شلوار میانداختند. خصوصیاتِ ظاهریِ آنها، به جز پیراهنِ یقه-کیپ که «برَندِ»شان بود، در بسیاری مواردِ دیگر نیز با هم مو نمیزد، به طوری که قشری که آنها تشکیل دادند عملا به یک «تیپ» تبدیل شد. آنها همه ریشِ مشکی میگذاشتند، ریشی نه بلند نه کوتاه، بدونِ لبه و تیزی، گرد و توپی، نه کثیف و آشفته، نه کاملا آنکادر شده، که البته نشانههای ظریفِ آنکادر شدن در آن از چشمِ تیزبین دور نمیماند. از آنها همیشه بوی عطرِ محمدی به مشام میرسید که در لولههای شیشهایِ کوچک از بازارهای اطرافِ حرمِ حضرتِ عبدالعظیم یا امامزادههای دیگر و مساجد ابتیاع میکردند. معمولا انگشترِ عقیقی در انگشتشان و تسبیحِ شِبهِ شاه-مقصودی هم در دستشان بود. خواستگاهِ جغرافیاییِ این قشر عموما محلاتِ جنوب و شرقِ تهران همچون نازی آباد، قلعهمرغی، دروازه غار، خیابان دماوند، نارمک و بسیاری محلاتِ نزدیک به آنها بود که همه با بازار به طورِ عام و بازار بزرگِ تهران به طورِ خاص ارتباطِ تنگاتنگی داشتند. لذا میتوان در تقلیلی نه چندان دقیق اما عمدتا فراگیر ادعا کرد که خواستگاهِ «اجتماعیِ» یقه-کیپها بازار بود.
نظرات