بلاگ

بیشتر

خَشخاری

نشسته بودم و به آواز شُلیل* گوش میدادم که خَشخاری* یه...

غربت

یعنی غربت چه جور جائیه ..؟ پَ کی جرات داشت بپرسه! <<وقتی...

دیدار در خیابان

هوای پائیزی اهواز خوش است. از پل سفيد قدم زنان ميآيم ...

جام ولیعهد

بعد از ظهری در اواخر ديماه سال 1354 است. هواي بيرون خنک ...

سپاهی دانش

سرگروهبان کله سحر ناغافل لامپهای پرنور آسایشگاه را ...

تصدیق امریکایی من

یه هف هشت ماهی از انقلاب گذشته بود و من هنوز درگیر درس...

سه دقیقه برای نوشتن*: قصۀ اکبر (3)

قبلا گفتم که:...(مقدمه قسمت اول قسمت دوم) لیلا زنگ زده ...

ایرانیان و مسئله اسرائیل و فلسطین

با فرو نشستن گرد و غبار کشتار و ویرانی که شهرهای ...

خاطره‌ای از آخرین سفرم به ایران و یک قدردانی‌:

۵ سال پیش در چنین روزهائی که تازه بوستون داشت حال و ...

مذاکرات غرب و خامنه ای. در حرف قشنگی از اسدالله علم.

از خاطرات اسدالله علم. چهارشنبه 18 اردیبهشت 53 صحبت ...

ویدیوی "تهران من،" خاطرات ایرج زُهَری

ایرج زهری منتقد و کارگردان تئاتر ایران شامگاه ...

سه دقیقه برای نوشتن*: قصۀ اکبر (2)

قبلا گفتم که:... سه دقیقه برای نوشتن*: قصه اکبر (1) یکی ...

سه دقیقه برای نوشتن*: قصه اکبر (1)

سه دقیقه برای نوشتن*: قصه اکبر (1) دوستم لیلا گریه ...

سه دقیقه برای نوشتن

من خیلی گرفتارم. خیلی وقته که خیلی گرفتارم. دلم ...

بیشتر