"كسى كه از ميان نويسندگان سر بلند كرده، از سخن عبارات شيرين را آموخته، از علم اندكى تلقى كرده و حكم بزرگمهر را روايت مى كند و وصاياى اردشير را حفظ دارد و انشاء عبدالحميد را مطالعه مى كند و ادب ابن مقفع را اخذ نموده و كتاب مزدك را معدن علم دانسته و كليله و دمنه را مايه ى فضل شناخته و گمان مى كند كه در سياست فاروق اكبر شده ... و آنگاه بر قرآن رد و انتقاد كرده و آنرا متناقض و متباين مى داند، سپس اخبار و احاديث را تكذيب مى كند، راويان حديث را طعن مى كند، اگر شريح را ذكر كنند مذمت مى كند، اگر حسن بصرى را وصف نمايند نكويش نمى شمرد و اگر شعبى را نام برند نادانش مى داند و مجلس خود را به ستايش اردشير بابكان و دادگرى نوشيروان و جهاندارى ساسانيان سرگرم مینمايد و اگر از جاسوس پرهيزد و از مسلمين حذر كند، سخن از معقول مى راند و از محكم قرآن گفتگو و از منسوخ آن خوددارى مى نمايد و آنچه را به چشم ديده نشود، يا عقل آن را نمى پذيرد تكذيب مى كند و حاضر را به غائب ترجيح مى دهد و آنچه را در كتب وارد شده، اگر مقرون به منطق باشد قبول و الّا رد مى كند..." چنين كسى زنديق است (7).

 

 

http://rezabishetab3.blogfa.com/post-102.aspx