این شعر حاصل چند ساعت بیخوابی دیشب من است تقدیم به پویندگان نهان های پیدا

ساعت سه ۳ بامداد روز پنجشنبه ۲۸ آوریل ۲۰۱۶ دیمون آیوا ایالات متحده امریکا مزرعه 
spellerberg ویلای مینو

محمود سراجی - 
م.س شاهد

به چشم جان گل رویت هویدا 
ز ناخن تا سر موی تو پیدا 
رخت سر چشمه خورشید صهبا 
مرا جامی از این صهبا خدا را 
.

میان آسمان گم گشته خورشید 
به چشم چون منی کی می توان دید 
نبیند چشم من جز نور شب تاب 
کجا این چشم و این میدان خورشید

.
ز مور ناتوانی کی برآید 
که از کار سترگی بر بیاید 
من آن مورم که بر حسب توانش 
بجز پای ملخ بردن نشاید 
.

اگر خورشید عالمتاب و تیز است 
رقیب اش ذ ره نا چیز و ریز است 
درون هسته این دانه ریز 
دو صد خورشید و کیوان عزیز است 
.

نگو گرد است و کوچکتر ز ارزن 
نگو خاک است و فرش کوی و برزن 
به چشم جان ببینی خیزش او 
ورا جامه ز خورشید است برتن

.
میان گرد سرگردان و روزن 
اگر چه رمز و رازی هست روشن 
به چشم جان نظر کن ماسوی را 
ببین خورشید را محتاج روزن 
.

همین   خورشید عالمتاب و سیار 

کند ذرات و روزن را قلمکار 
به یمن روزن سقف شکسته 
شود ظلمت شکن در دخمه تار 
.

اگر روزن نبودی نور خورشید 
چسان در عمق ظلمت می درخشید 
به لطف روزن است و ذره ریز 
که خورشید ضیاء را می توان دید ؟
.

اگر خورشید در روزن نبودی 
کجا این دخمه را روشن نمودی ؟
چگونه با یکی اعجاز ظاهر 
مزامیر نهان را می سرودی ؟
.

عیان شد وحدت خورشید و روزن 
ز یکسو ذره و دنیا و برزن 
یکی هستند و از یک ریشه و اصل 
بدنیا فارغ از اندیشه من 
.

میان آسمان گم گشته خورشید 
به چشم چون منی کی می توان دید 
نبیند چشم من جز نور شب تاب 
کجا این چشم و این میدان خورشید

م.س شاهد