بعد از تأسیس پالایشگاه آبادان و شکل‌گیری فرهنگ شهری – اروپایی در این شهر در صد سال گذشته، که سبب شکل‌گیری و رونق فرهنگ در «آبدان» در آن زمان و «‌آبادان» امروز شد دو اتفاق در حافظه و تاریخ شهر من اهمیت به‌سزایی داشته داشت: «آتش‌سوزی سینما رکس» و «جنگ». 

به خاطر این دو حادثه سرنوشت هزاران نفر از ساکنان آبادان دگرگون شد. بعد از گذشت چند دهه هنوز سوختگی و ترکش‌های این دو اتفاق در بدنه فکری شهر من مشخص است. آبادانیی نیست که این دو اتفاق در زندگی و سرنوشتش نقش مهمی نداشته باشد. وقتی پای درددل‌های زنان محله‌های آبادان می‌نشینی، در  بازگویی خاطرات گذشته‌شان این دو اتفاق گرم‌تر از آتش قلیان آن‌هاست. وقتی به خاطرات مردان این شهر جنگ‌زده رجوع کنی، کمترین چیزی که از این دو اتفاق به زبان می‌آورند یک آه است. 

آبادان، شهری که هنوز نه آب آشامیدنی دارد و نه کتاب‌فروشی و کتابخانه‌ای که مرجعیت داشته باشد و به رشد جامعه فکری جوانان این شهر کمک کند. شهری دقیقاً جنگ‌زده. ماهیت هر شهر را وضعیت اقلیمی و جغرافیایی آن رقم می‌زند. تنها ماهیت باقی‌مانده از آبادان خاطرات کارگران و کارمندان شرکت نفت است و نخلستان‌های سوخته. 

لطفاً اشتباه نکنید: منظورم از «نخلستان‌های سوخته»، اصلاً درختانی با قامتی بلند نیست که خارک و رطب و در ‌‌نهایت خرما، عسل آن‌هاست. 

نخلستان‌های سوخته جوانان این شهرند، کودکانی که با عکس شهیدان و  با خاطرات جنگ هشت ساله بر درودیوار باید بزرگ شوند. یکی از نخل‌های سوخته این شهر ناصر تقوایی‌ست که در بزرگداشت خودش اجازه سخنرانی نداشت. نخلستان‌های سوخته نجف دریابندری است، نخلستان‌های سوخته این شهر جوانان آبادانی‌اند که به دستور امام‌ جمعه شهر حتی اجازه برگزاری کنسرت موسیقی سنتی را ندارند. 

نخلستان‌های سوخته آبادان خیابان‌های مملو از آب باران این شهر است و فاضلاب‌هایی که در کوچه و محله‌های شهر همبازی بچه‌های سرگردان‌اند. 

سیما رکس آبادان در شنبه ۲۸ مرداد ۱۳۵۷ آتش گرفت؛ شعله‌های آتش سینما رکس به اعتبار جوانانی که سوختند هنوز در دل مردم آبادان سرکش است. آن‌ها پنج‌شنبه هر هفته به قبرستان می‌روند و به یاد فرزندانشان که در آتش سوختند شمع روشن می‌کنند.   

 بعد از آتش گرفتن سینما رکس تعداد کشته‌شدگان به شکل دقیق اعلام نشد چرا که گاهی در سینما بلیت‌هایی مازاد می‌فروختند. اسکندر سیاحان که در سال آتش‌سوزی بلیت‌فروش سینما رکس بود، آمار بلیت‌های فروخته شده را در دست دارد. او تنها کسی است که می‌تواند در این زمینه اطلاعات درست به دست دهد.
  
 در ویژه‌نامه «سینما رکس» تلاش کردم به برخی ابهامات و پرسش‌ها پاسخ بدهم. یکی از ابهامات در پرونده سینما رکس این است که هنگام آتش‌سوزی در به روی مردم بسته بود. دیوارهای بتونی سینما هم که مانع از امدادرسانی آتش‌نشانی شد و مأموران نتوانستند این دیوارها را بشکافند، یکی دیگر از ابهامات است. 

 همایون خیری از شاهدان عینی آتش‌سوزی سینما رکس یادداشتی نوشته است. محمد صفوی هم‌بند حسین تکبعلی‌زاده هم خاطرات و نظراتش را مطرح کرده است. پیمان ماندگار از تحقیقاتش پیرامون آتش‌سوزی سینما رکس با ما حرف می‌زند. همچنین پای درددل‌های دو خانواده که همسر و فرزندانشان را در حادثه آتش‌سوزی سینما رکس از دست دادند نشستم. به خاطر اینکه امنیت این دو خانواده به خطر نیفتد، بنا به خواست خودشان با نام‌های مستعار مطالبشان منتشر می‌شود. در پایان سعید بشیر تاش در مقاله‌ای می‌گوید که چرا اداره ساواک دولت شاهنشاهی مسئولیت آتش‌سوزی را به گردن حزب‌الله انداخت و حکومت فعلی ایران مسبب این آتش‌سوزی را دولت شاهنشاهی می‌داند.  

 به اندازه تک‌تک سوخته شدگان حرف‌ و حدیث درباره آتش‌سوزی سینما رکس وجود دارد. برای اولین بار در این ویژه‌نامه عکس منتشرنشده از نقشه ساختمانی سینما، پروانه اجازه اکران فیلم سینما رکس و چند سند دیگر را منتشر می‌کنیم. این عکس‌ها و مدارک را از آرشیو شخصی مازیار بهاری و مقداری هم از آرشیو شخصی پیمان ماندگار برگرفته‌ایم.