آقای دکتر دریایی عزیز مطلب شما را که عنوان «از ایرانی بودنم شرمنده ام» در سایت بی بی سی فارسی خواندم. من هم چون شما. از دیدن تصویر جماعتی ناآگاه که مثل همیشه، و در بزنگاه های حساس، به خیابانشان می آورند و هر آن چه را که می خواهند بر دهان شان می نشانند، و اهانت به دو ایرانشناس بزرگ و استثنایی تاریخ معاصر جهان به شدت اندوهگین شدم و چون شما اشک ریختم.  من سال های سال است که شما را می شناسم و برای کارهای پژوهشی و ایرانشناسی تان و به ويژه کار فوق العاده ی اخیرتان در ارتباط با ساسانیان احترام قائلم. البته آشنایی با شما برای من شروع بسیار ناخوش آیندی داشت، زیرا زمانی که ما، یعنی هزارها هزار ایرانی و غیر ایرانی،  برای نجات تنگه بلاغی از نابودی و آرامگاه کوروش از رطوبت زدگی و احتمال ویرانی و جلوگیری از آبگیری سد تلاش می کردیم شما اولین کسی بودید که در خارج از ایران مقابل ما ایستادید و حرف های مسئولین حکومت ایران را به فارسی و انگلیسی نوشتید و برای هر کجایی فرستادید. بله شما هم این را تکرار کردید که حرف های ما «بی اساس» است و ما «مقاصد سیاسی» داریم و آثار تاریخی ما در بهترین وضعیت و در امن و امان است. خوشبخاته گذر زمان مثل همیشه خیلی زود ثابت کرد که نه حرف های ما بی اساس بود و نه «مقاصد سیاسی» داشتیم. اما آنروزها من و امثال من بسیار بسیار غمگین تر از اکنون شما بودیم. و من بدون آن که نگران قضاوت خارجی ها باشم، برای کارخانه های دو سه هزار ساله ای که زیر آب می رفت، برای خانه های روستایی چند هزار ساله ای که زیر آب می رفت، برای راه شاهی، برای... و ... و ... و برای احتمال ویرانی آرامگاه کورش و کمترینش رطوبت ویران کننده ای که بر آرامگاه کوروش می نشست و مدتی کوتاه پس از آبگیری حتی شهردار بی خبر از باستانشناسی و تاریخ شناسی پاسارگاد نیز آن را اعلام کرد. اشک ریختیم.

دکتر دریایی عزیز این روزها سالگرد آبگیری نابخردانه سد سیوند است. چیزی که اکنون همه ی کارشناسان، از تاریخ شناس گرفته تا باستانشناس و زیست شناس نیز بی اساس بودن و زیان بخش بودن آن را گفته اند. و من هر سال با یادآوری از دست رفتن تنگه بلاغی و دیدن اثرات زیان آور رطوبت بر آرامگاه کوروش اشک هایم سرازیر می شود.

آقای دریایی در تمام این سال ها که هر چند وقت یک سایت باستانی یا تاریخی نابود شده، یا به خاطر بی توجهی و به دست باد و  باران سپرده شدن ویران شده، در این سال ها که هر چند وقت اشیای ارزشمند و نایاب موزه ای به غارت رفته، و به قول آقای بهشتی به اندازه هزار سال تاریخ و فرهنگ سرزمین من ویران شده،  من اشک هایم فرو ریخته است.

می دانم که شما از این ویرانی ها مطلع بوده اید حتی خیلی بیشتر از من که یک کوشنده ساده ی حفظ میراث فرهنگیِ همیشه در خارج نشسته ام. می دانم حتی اگر در خارج این چیزها را نشنیده اید وقتی به ایران می روید حتما از دوستان باستانشناس و تاریخدان شنیده اید. آن تاریخدان ها و باستانشناسان ایراندوست و ارزشمندی که چند سال پیش «به طور قانونی» از سخن گفتن درباره کشفیاتشان بدون اجازه دولت ممنوع شدند و اکنون برای این که بتوانند در ایران به کارشان ادامه دهند به ناچار زبانشان بسته است.

آقای دکتر دریایی این باستانشناسان نیز بارها، وقتی که نتیجه کشفیاتی چون رامهرمز شان را به غارت بردند، یا چون شوش باستانی شان آشغالدانی اش کردند چون امروز شما اشک ریختند فقط برای نابودی بخشی از میراث فرهنگی ایران بی آن که نگران «قضاوت خارجی ها» باشند.  و اشک های آن ها بوده که مرا نه سال است سرپا نگاهداشته تا حالا که در میان «خارجی» ها هستم این ویرانگری ها را فریاد بزنم و نه از «مردمان نابخرد» که از «حکومت نابخرد فرهنگ کش» ی برایشان بگویم که میراث فرهنگی و بشری یک سرزمین را به نابودی کشانده اند.

آقای دریایی می دانم که شما نیز از این همه ویرانگری رنج هم برده اید اما هیچ گاه ندیدم که از آن ها بگویید. مگر شما یک تاریخ شناس نیستید؟ مگر شما درباره همه چیز تاریخ در مصاحبه هایتان صحبت نمی کنید؟ حتی از کتابسوزان اعراب، که از نظر شما «عمدی نبوده و شبیه سوختن کتابخانه های عراق بوده در جنگی به دست آمریکا» و یا انداختن کتاب ها به آب دستور سران اشغالگران ایران، که باز از نظر شما «زیر باران خیس و نابود شده اند». باور کنید وقتی من این حرف ها را از زبان شما شنیده ام اشک هایم سرازیر شده، برای آن کسانی که وقت و حوصله کتاب خواندن ندارند و فکر می کنند که چون شما تاریخدان با اهمیتی هستید حتما این ها را هم درست گفته اید. مگر قرار نیست که یک تاریخدان «تصور» یا «ملاحظات» خودش را به جای یک واقعیت تاریخی که تاریخ نگارانی (غیر ایرانی حتی) گفته اند نگذارد؟

 البته شما چندین بار در مصاحبه هایتان امثال من را «آدم های هیجان زده با مقاصد سیاسی» نام برده اید. و متاسفانه آن خبرنگاری که روبروی شما بوده از شما نپرسیده «آقای دکتر دریایی آیا اگر در جهان دموکراتی که شما زندگی می کنید دولت عده ای را بسیج کند تا اثری تاریخی را ویران کنند یا رویش شعارهای سیاسی بنویسند و یا دولت برای حفظ میراث فرهنگی کوتاهی کند و عده ای فرهنگ دوست به دولت یا حکومت شان اعتراض کنند آن ها را نیز «هیجان زده با مقاصد سیاسی» می خوانید یا کوشندگان و متخصصانی آگاه بر حقوق بشر و حفظ میراث فرهنگی و تاریخی جهانی؟»

آقای دریایی باور کنید که من و امثال من هیچ علاقه ای نداریم مسایل سیاسی را با مسایل فرهنگی قاطی کنیم.  این حکومت اسلامی است که برای خفه کردن مردم در ارتباط با هر حق حقوق بشری که دارند، از حقوق زنان گرفته تا حقوق اقلیت های مذهبی و قومی  تا حفظ محیط زیست و میراث فرهنگی آن ها را به «ضد انقلاب» و «فتنه» «وابسته به سیا و اسراییل» معرفی می کند. ما هم دوست داشتیم به جای فریاد کردن دایم در ارتباط با بزرگان و رهبران تاریخی خودمان، که گفتن از آن ها و دوست داشتن شان جرم است،  مثل اروپایی ها و آمریکایی ها، مدارس و کتابخانه ها و دانشگاه هایمان پر بود از مطالب مربوط به بزرگان تاریخی شان. و نیازی ندارند که مردمان به قول شما نابخرد را با این تاریخ آشنا کنند، و نیازی ندارند برای فراموش نکردن این چهره ها تلاش کنند. آقای دریایی می بینید که اکنون بر سر استاد کم نظیر شما ریچارد فرای چه می آورند؟ نگاهی به چهره های آن مردمان که در مقابل آرامگاه پوپ جمع شده بودند انداخته اید؟ آن بچه کوچک دوازد سیزده ساله ای که فرای را جاسوس خوانده بود، آن زن چادری سالمندی که می خواست آرامگاه پوپ از بین برود؟ و یا آن جوانکی که مرگ بر بنای آمریکایی را در دست داشت؟ کدام شان حتی یکبار نام ریچارد فرای را شنیده اند؟ یا کدام شان جرات می کنند که بدون خواست رهبرشان و نمایندگان ریز و درشت نظامی و غیر نظامی او به خیابان بریزند و علیه دوست یا دشمنی فریاد بزنند؟ این همان حکومتی است که همین چند سال پیش و در زمان احمدی نژاد، با کمک چند تن از نمایندگان شان در خارج ایران، فرای بیچاره را سر پیری به ایران کشاند تا با دادن خانه ای به او برای خودشان نام بخرد غافل از آن که همه جای ایران خانه ایراندوستانی چون اوست.  و حالا هم به هر دلیلی مردم بیچاره را برای مقاصد «واقعا» سیاسی خودش به خیابان کشانده و دستش برسد مطمئن باشید که آرامگاه پوپ را ویران خواهد کرد. و جسد فرای را تکه تکه.

آقای دریایی اکنون خوشحالم که شما با نوشتن مطلب «از ایرانی بودنم شرمنده ام» از دید برخی به نوعی گرفتار «هیجان زدگی با مقاصد سیاسی» شده اید اگر چه همانطور که گفتم با «هوشیاری» آن را به گردن «مردمان نابخرد» انداخته اید. اما آن چه مرا وادار به نوشتن این نامه کرد همین ابراز شرمندگی شما از  ایرانی بودن تان است. دلم سوخت که یک تاریخدان با اهمیت سرزمین مان از ایرانی بودن خودش برای کاری که یک حکومت نابخرد کرده شرمنده باشد آن هم برای این که اگر خارجی ها «فردا در تلویزیون ها نشان دهند که مردم ما چه بر سر مزار مردگان می آورندچه قضاوتی خواهند کرد.» و نگران شده اید که آن همه «نطق» هایتان برای این که«ایران فرهنگی دارد زیبا٬ فرهنگی دارد پویا و مردمی دارد صلح جو» چه می شود.

خواستم به شما بگویم دکتر دریایی عزیز، نگران نباشید این ایران همان ایران است که دیروز و قرن های قرن.  و فرهنگ آن همان فرهنگ زیبا، پویا و همان مردمان صلح جوی و مهربان. منتها به دست اشغالگرانی افتاده که هیچ کدام از این ها درک نمی کنند. همانگونه که در طول تاریخ بارها این بلا سرش آمده اما نه فرهنگش مرده، نه خوی مهربانی و صلح جویی مردمانش. باور کنید این را مردمان فرهنگ دوست جهان به خوبی می دانند.

برای این که نگویید کلمه اشغالگر را بر اساس هیجان یا «مقاصد سیاسی» بیان کردم بد نیست یکی از گفته های ریچارد فرای را که برای من هم بسیار عزیز است یاد شما بیاورم وقتی که در همان روزهای تلاش کوشندگان میراث فرهنگی برای جلوگیری از آبگیری، ایشان را به تلویزیون اندیشه برده بودید. و  وقتی در آخر برنامه آقای فرامرز فروزنده، مسئول برنامه از او پرسید که چرا مردم ایران اکنون بیش از گذشته به دیدن آثار تاریخی می روند او دو بار تکرار کرد: «برای این که این حکومت استیلای دوباره اعراب به ایران است»

و در آخر دکتر دریایی عزیز خواستم به شما بگویم که ناراحتی شما را می فهمم اما توصیه می کنم از ایرانی بودن خودتان شرمنده نباشید. من اتفاقا درست در چنین لحظاتی است که احساس می کنم از ایرانی بودنم شادم. وقتی که می بینم در مقابل مردمان بیچاره ای که به تحریک حکومت در آن تظاهرات شرکت کردند، چندین و چند برایر آن ها جوان هایی زیبا و سرفراز این روزها آرام و بی سر و صدا، و بدون پلاکارت برای ادای احترام و ابراز مخالفت خودشان با تصمیم های حکومتی در مورد فرای مرتب می روند در اطراف آرامگاه پوپ در حالی که دور تا دورشان همیشه ماموران اطلاعاتی و لباس شخصی ها پرسه می زنند. و یا وقتی می بینم ایرانیانی را که تمامی فیس بوک و توئتر و وبلاگ ها و سایت هایشان پرشده از تحسین فرای و خواست دفن او در خاکی که متعلق به آن هاست و نه حکومت آزادی کش فرهنگ ستیز، غرق در غرور و افتخار می شوم.  همانطور که از دیدن نوشته های امثال شما، که نشاندهنده ی جوهر تفکر آزادگی و مهر و آشتی جویی در تاریخ و فرهنگ ایرانزمین است غرق غرور و افتخار می شوم. و همیشه در این سال ها آرزو کرده ام که روزی امثال شما نیز در خارج در گفتگوها و نوشته هایتان بگویید و بنویسید که: «میراث فرهنگی و تاریخی سرزمین مان، با بی توجهی عمدی حکومتی فرهنگ ستیز در حال ویرانی است» بنویسید که: «مقاصد سیاسی جمهوری اسلامی سبب شده که میراث فرهنگی غیر مذهبی ما، به طور دایم در معرض نابودی قرار گیرد» بگویید و بنویسید:.... خودتان یقینا بهتر از من می دانید که چه چیزهایی را باید بگویید و بنویسید.

با مهر فراوان

شکوه میرزادگی