دارم از آسمان زنگاری/ زخم ها بر دل و همه کاری
با من اکنون فلک در آن حد است/ از جگر خواری و دل‌ آزاری
پاره های جگر فرو ریزد/ دامنم را اگر بیفشاری... : هاتف اصفهانی
*
ز عکس خون دل حاسدان تو هر شام/چو مغز پسته شود آسمان زنگاری
ز هیچگونه برین صوب ما نمی گذری/ دل تو عادت راحت گرفت پنداری
مرا چو نام شریف تو بر زبان گذرد
ز لب به چشم رسد نوبت گهر باری…: کمال‌الدین اسماعیل
*
عمری از جور چرخ مینا رنگ/ رنجه بودم، ز رنج بیماری
یافت آئینه وجودم زنگ/ از جفای سپهر زنگاری… : رهی معیری
*
آسمان بیکران تا آستان من/ بانگش طنین افکند در آفاق زنگاری
آنگاه، من در گرگ و میش صبحدم دیدم/ کز مغز شب، اندیشه ای روشن
چون عنکبوتی آتشین، از طاق بی خورشید در من فرود آمد به هوشیاری
گفت ای دل اندوهگین، ای دیده ی بیدار/ دیگر، زمان آرمیدن نیست
زیرا که بانگ ساعت شماطه ی تاریخ هر لحظه، از آفاق ناپیدا
در آسمان نیلی آینده می پیچید
برخیز تا این ضربه ها را نیک بشماری…:  نادر نادرپور
*
آید از آسمان_  زنگاری/ این ندا، از برای هوشیاری
در نبردی علیه_ ظالم باش / رستگاری اگر نظر داری
دکتر منوچهر سعادت نوری
*
همچنین نگاه کنید به
قصیدهٔ آسمان زنگاری سروده ی هاتف اصفهانی و حاشیه‌های آن: تارنمای گنجور
زنگاری = رنگ سبز مایل به آبی - هرچیزی که رنگ آن شبیه زنگار یا مس زنگ ‌زده باشد - سبز رنگ؛ تارنمای واژه‌یاب
سپهر در لغت نامه ی دهخدا = آسمان که به عربی سما و فلک خوانند - چرخ آسمان: تارنمای پارسی ویکی
آفاق در لغت نامه ی دهخدا = کرانه های آسمان: تارنمای پارسی ویکی
*
مجموعه‌ ی گٔل غنچه‌ های پندار
https://saadatnoury.blogspot.com/2019/07/blog-post_14.html
=======