Image result for Snow Wikipedia
سپید برف برآمد به کوهسار سیاه/ و چون درونه شد آن سرو بوستان آرای
و آن کجا بگوارید ناگوار شده ست/ و آن کجا نگزایست گشت زود گزای: رودکی
*
سکندر ز منزل سپه برگرفت/ ز کار زنان مانده اندر شگفت
دو منزل بیامد یکی باد خاست/ وزو برف با کوه و در گشت راست
تبه شد بسی مردم پایکار/ ز سرما و برف اندر آن روزگار
برآمد یکی ابر و دودی سیاه/ بر آتش همی رفت گفتی سپاه…: فردوسی
*
نو به نو هر روز باری می کشم/ وین بلا از بهر کاری می کشم
زحمت سرما و برف ماه دی/ بر امید نو بهاری می کشم : مولوی
*
هر که آمد عمارتی نو ساخت/ رفت و منزل به دیگری پرداخت
وان دگر پخت همچنین هوسی/ وین عمارت بسر نبرد کسی
یار ناپایدار دوست مدار/ دوستی را نشاید این غدّار
نیک و بد چون همی بباید مرد/ خنک آنکس که گوی نیکی برد
برگ عیشی به گورخویش فرست/کس نیارد زپس توپیش فرست
عمر برف است و آفتاب تموز/ اندکی مانده خواجه غرّه هنوز
ای تهی دست رفته در بازار/ ترسمت پر نیاوری دستار...: سعدی
*
هرگز كسي نداند بدين سان نشان برف/ گويا كه لقمه‌اي است زمين در دهان برف
مانند پنبه دانه كه در پنبه تعبيه است/ اجرام كوه‌ هاست نهان در ميان برف
ناگه فتاد لرزه بر اطراف روزگار/ از چه؟ ز بيم تاختن ناگهان برف
گشتند نا اميد همه جانور ز جان/ با جان كوهسار چو پيوست جان برف
با ما سپيدكاري از حد همي‌ برد/ ابر سياه كار كه شد در ضمان برف: كمال‌الدين اسماعيل اصفهانی.
*
زمستان پوستین افزود بر تن کدخدایان را/ ولیکن پوست خواهد کند ما یک لا قبایان را
ره ماتم سرای ما ندانم از که می پرسد/ زمستانی که نشناسد در دولت سرایان را
به دوش از برف بالاپوش خز ارباب می آید/ که لرزاند تن عریان بی برگ و نوایان را
به کاخ ظلم باران هم که آید سر فرود آرد/ ولیکن خانه بر سر کوفتن داند گدایان را: شهریار
*
شبی در خلوت برف زمستانی، هوایی سرد و توفانی
تو، ره بر من گرفتی/ تو، آگه از بسا نکته که ناگه افتد و دانی
و من ، مبهوت و حیران تو بودم
تن ات گرم و پر از آتش/ هوس انگیز و شادی بخش/ تمنا بودی و خواهش
رخ ات گلگون و من خیره بر آن، خواهان تو بودم… : دکترمنوچهرسعادت نوری
*
خانه ام خالی ست.
خالی از رنگین کمان ِ مهربان ِ آسمان ِ باز.
خالی از آواز ِمَستا مَست .
برف می بارد ، ولی در سینه ی خود ، آفتاب ِ تازه ای دارم .
با دل ِ تنهای من ، اما پیامی هست .
باز امشب ، شوق ِ بی اندازه ای دارم: رضا مقصدی
*
توفان_ برف ، دل به زمین بازد/ و ینگونه عشق را ، چرا جوید
تا روی خاک_ پاک، تن اندازد
باید که چرک را، ز زمین شوید: دکترمنوچهرسعادت نوری
*
دلم می خواهد ساعت ها ساکت باشم
نه از آرزویی سخن بگویم/ نه از رویایی ...
تا سمفونی برف ها
تعبیر حُزن من/ در سکوت شبانگاهی باشد: عسگر آهنین
"
دانه دانه ، برف می بارد/ همچو مروارید_ غلطان ، ز آسمان
یا بسان نقره گو‌ن ، ذرات اشک/ کز دو چشم يك الهه+ شد روان
عاشقانه ، می شود جذب زمین
تا که خاک تشنه ، جان یابد از آن… : دکتر منوچهر سعادت نوری
+ بنا بر روایت اساطیر، زمانی برف می بارد که الهه ی برف گریان است
*
مجموعه ی گٔل غنچه   های پندار
https://saadatnoury.blogspot.com/2019/02/blog-post_16.html
=====================