سپید برف برآمد به کوهسار سیاه/ و چون درونه شد آن سرو بوستان آرای
و آن کجا بگوارید ناگوار شده ست/ و آن کجا نگزایست گشت زود گزای: رودکی
*
سکندر ز منزل سپه برگرفت/ ز کار زنان مانده اندر شگفت
دو منزل بیامد یکی باد خاست/ وزو برف با کوه و در گشت راست
تبه شد بسی مردم پایکار/ ز سرما و برف اندر آن روزگار
برآمد یکی ابر و دودی سیاه/ بر آتش همی رفت گفتی سپاه…: فردوسی
*
نو به نو هر روز باری می کشم/ وین بلا از بهر کاری می کشم
زحمت سرما و برف ماه دی/ بر امید نو بهاری می کشم : مولوی
*
هر که آمد عمارتی نو ساخت/ رفت و منزل به دیگری پرداخت
وان دگر پخت همچنین هوسی/ وین عمارت بسر نبرد کسی
یار ناپایدار دوست مدار/ دوستی را نشاید این غدّار
نیک و بد چون همی بباید مرد/ خنک آنکس که گوی نیکی برد
برگ عیشی به گورخویش فرست/کس نیارد زپس توپیش فرست
عمر برف است و آفتاب تموز/ اندکی مانده خواجه غرّه هنوز
ای تهی دست رفته در بازار/ ترسمت پر نیاوری دستار...: سعدی
*
هرگز كسي نداند بدين سان نشان برف/ گويا كه لقمهاي است زمين در دهان برف
مانند پنبه دانه كه در پنبه تعبيه است/ اجرام كوه هاست نهان در ميان برف
ناگه فتاد لرزه بر اطراف روزگار/ از چه؟ ز بيم تاختن ناگهان برف
گشتند نا اميد همه جانور ز جان/ با جان كوهسار چو پيوست جان برف
با ما سپيدكاري از حد همي برد/ ابر سياه كار كه شد در ضمان برف: كمالالدين اسماعيل اصفهانی.
*
زمستان پوستین افزود بر تن کدخدایان را/ ولیکن پوست خواهد کند ما یک لا قبایان را
ره ماتم سرای ما ندانم از که می پرسد/ زمستانی که نشناسد در دولت سرایان را
به دوش از برف بالاپوش خز ارباب می آید/ که لرزاند تن عریان بی برگ و نوایان را
به کاخ ظلم باران هم که آید سر فرود آرد/ ولیکن خانه بر سر کوفتن داند گدایان را: شهریار
*
شبی در خلوت برف زمستانی، هوایی سرد و توفانی
تو، ره بر من گرفتی/ تو، آگه از بسا نکته که ناگه افتد و دانی
و من ، مبهوت و حیران تو بودم
تن ات گرم و پر از آتش/ هوس انگیز و شادی بخش/ تمنا بودی و خواهش
رخ ات گلگون و من خیره بر آن، خواهان تو بودم… : دکترمنوچهرسعادت نوری
*
خانه ام خالی ست.
خالی از رنگین کمان ِ مهربان ِ آسمان ِ باز.
خالی از آواز ِمَستا مَست .
برف می بارد ، ولی در سینه ی خود ، آفتاب ِ تازه ای دارم .
با دل ِ تنهای من ، اما پیامی هست .
باز امشب ، شوق ِ بی اندازه ای دارم: رضا مقصدی
*
توفان_ برف ، دل به زمین بازد/ و ینگونه عشق را ، چرا جوید
تا روی خاک_ پاک، تن اندازد
باید که چرک را، ز زمین شوید: دکترمنوچهرسعادت نوری
*
دلم می خواهد ساعت ها ساکت باشم
نه از آرزویی سخن بگویم/ نه از رویایی ...
تا سمفونی برف ها
تعبیر حُزن من/ در سکوت شبانگاهی باشد: عسگر آهنین
"
دانه دانه ، برف می بارد/ همچو مروارید_ غلطان ، ز آسمان
یا بسان نقره گون ، ذرات اشک/ کز دو چشم يك الهه+ شد روان
عاشقانه ، می شود جذب زمین
تا که خاک تشنه ، جان یابد از آن… : دکتر منوچهر سعادت نوری
+ بنا بر روایت اساطیر، زمانی برف می بارد که الهه ی برف گریان است
*
مجموعه ی گٔل غنچه های پندار
https://saadatnoury.blogspot.com/2019/02/blog-post_16.html
=====================
اگر این دوستان از رودکی گرفته تا بقیه, یکبار در کولاک برف وسط 401 گیر کرده بودند, الان قصیده معروف "گلوبال وارمینگ, کجائی کجائی" را در گنجینه ادبیاتمان داشتیم... که... چه زیباست این برف, از پشت بنجره, در زیر سقف کاشانه گرم...
Thank you for sharing