سعدی در سیرت پادشاهان گوید:

"پادشاهی با غلامی عجمی در کشتی نشست و غلام دیگر دریا را ندیده بود و محنت کشتی نیازموده گریه و زاری در نهاد و لرزه بر اندامش اوفتاد چندان که ملاطفت کردند آرام نمی‌گرفت و عیش ملک ازو منغص بود چاره ندانستند. حکیمی در آن کشتی بود، ملک را گفت اگر فرمان دهی من او را به طریقی خامُش گردانم گفت غایت لطف و کرم باشد

بفرمود تا غلام به دریا انداختند باری چند غوطه خورد مویش گرفتند و پیش کشتی آوردند بدو دست در سکان کشتی آویخت چون بر آمد گفتا ز اول محنت غرقه شدن ناچشیده بود و قدر سلامت کشتی نمی‌دانست همچنین قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید."

چهل سال است که ایرانیان در اقیانوس وحشت فاشیست های اصلاح ناپذیر اسلامیست ایرانی کُش و ایران ویران کُن غوطه میخورند. امروز شد دقیقاً ۴۰ سال که با «مرگ بر شاه» او را بدرقه کردند و اکنون کم نیستند از همان مشایعت کنندگان که  قدر عافیت دانسته و «نور به قبرش بباره» ورد زبانشان است و کم نبودند آنانی که همان زمان میدانستند فاشیسم دینی چه بلایی سر ایران خانوم و فرزندانش خواهد آورد:

تنها راه رهایی، تلاش بی امان برای سرنگونی کلیت حاکمیت اصلاح ناپذیر فاشیست ها میباشد. تحریم های کمر شکن و کپی برداری از مُدل رهایی بخش در آفریقای جنوبی و برمه نقشه راه است.

 

دور نیست، رهایی اصلاً دور نیست.

"تنها حقیقت است که رهایی میبخشد"

 

 تبریک