بیانیه بنیاد میراث پاسارگاد

در روزگاران کهن که هنوز رازهای پيدايش و کارکرد عناصر طبیعی برای انسان کشف نشده بود، ایرانیان نیز، چون مردمان دیگر، از میان عناصری که در طبیعت اند خدایانی را برای خود برگزیده بودند و آن ها را ستایش می کردند، اما در میان این خدایان خورشید برای ایرانیان جایگاهی مهم و خاص داشت. در آن زمان چنین انتخابی هوشیارانه بود، زیرا در ارتباط با وضعیت جغرافیایی و آب و هوایی آن زمان، این خورشید بود که زندگی را ممکن می ساخت و می توانست انسان را از تاریکی، سرما، اندوه  و گرسنگی نجات دهد.

مادران و پدران ما نیز چون دیگر مردمان روی زمین سالروز تولد خدایشان را جشن می گرفتند ، و در آن ميان جشن شان برای تولد خورشید نیز هوشیارانه بود، شب تولد را آنها بی دلیل نساخته بودند، بلکه آن را کشف کرده بودند. آنها شبی را که بلندترین شب سال بود، شناخته بودند و می دانستند که پس از این شب است که تاریکی کمتر و کمتر می شود و زندگان به روشنایی و گرما و رویش گیاه نزدیکتر می شوند و بر اين اساس در چنین زمانی ست که خورشید می تواند در قلب آسمان متولد شود.

آنها، قرن های قرن، شب تولد خورشید - یا «یلدا» - را در کنار درخت همیشه سبزِ سرو، که با پارچه های رنگین زینت اش کرده بودند، بیدار می ماندند و، با نوشیدن و خوردن آنچه که از خورشید جان يافته بود و یا نشانه و رنگی از او داشت، به جشن و پایکوبی می گذراندند تا لحظه تولد خدای مهربانِ، گرما دهنده و روشنایی بخش شان فرا برسد.

آنگاه زمانی رسید که ما ایرانیان، به دلیل شناخت علم «نجوم»، و خیلی زودتر از مردمان بی خبر و ناآگاه برخی ملل آن روزگار، به درک دگرگونی های طبیعت و نظم و قانونی که در آنها وجود دارد رسیدیم، و دریافتیم که غرش توفان و رعد و برق  و لرزیدن زمین و فرو ریختن باران های سهمگین نشانه ی غضب خدایان نیست، و جزر و مد درياها ربطی به بادهایی ندارد که ماه آن ها را برای آشفتن دریا بر می انگیزد، و ،دانستیم که آمد و رفت روشنایی ربطی به خدا بودن خورشید ندارد و آن ستاره ی برافروخته ی با شکوه، چه او را ستایش کنیم و چه نکنیم، روز و روشنایی را به ارمغان خواهد آورد .

این دانستن اگرچه آگاهی ما را افزون کرد اما فاصله ای میان ما و طبیعت بوجود نیاورد. ما همچنان این طبیعت را، با همه ی عناصرش دوست داشتیم، و بی آن که از آن بترسیم برای بهتر زیستن خود به نظم و قانون و پیمانی طبیعی که در همه ی عناصر آن موج می زد وابسته شدیم: سال نو و تقویم مان از آغاز بهار و برآمدن گیاهان از خاک آغاز می شد، مهرگان مان با درو کردن محصولاتی همزمان بود که با آن زنده و مرفه می ماندیم، و یلدای مان بهانه ای بود برای جشن و پایکوبی در تاریک ترین و سردترین و و بلندترین شب سال و تاکید بر اهمیت روشنایی، بر وفای به پیمان، و بر مهر که نام دیگر خورشید و عشق است. و در طول قرن ها، همه ی این ها را هیچ دشمن اشغالگری، هیچ جنگ و مصیبتی، و هیچ حکومت زورگو و واپسگرایی نتوانست از ما بگیرد.

اکنون یلدا، یا شب تولد مهر، هنوز و همچنان، یکی از مهم ترین جشن های ایرانی ست که پاسداشت وجود و اثرش بیش از هر عنصر طبیعی دیگری می تواند به ما رسم و راه زندگی بیاموزد.  و هنوز و همچنان این خورشید است که از دل یلدا صدایمان می زند و به ما یادآور می شود که تنها «مهربانان، نجات دهندگان اند»، به ما می گوید که «پیمان شکنان دروغگو سرزمین مان را ویران می سازند»، و به ما می گوید که «صحبتِ حکام، ظلمتِ شب یلداست». که تاریکی و زشتی و بدی تنها وقتی فرو می ریزند، که بديل شان روشنایی و زیبایی و نیکی باشد. و اندرز شاعربزرگ مان همیشه با ما همراه است که: «نور ز خورشید خواه، بو که برآید»

پس بیایید امسال یلدا را با شکوه تر از همیشه جشن بگیریم؛ درخت سروی را که از هزاران سال پیش، هر ساله در خانه ها و کوچه های ما آراسته می شد، بیاراییم و نه تنها در خانه ها، که به شیوه ی تاریخی کهن مان، در هر کجایی که می توانیم، در خیابان و دشت و کویر و کوه، با ساز و ترانه و آواز به جشن و پایکوبی بپردازیم، نفس مان را از ناامیدی و اندوه و بی تفاوتی پاک کنیم و به پیشواز خورشیدی برویم که فاتح شکوهمند هر تاریکی و بدی ست. و، نيرو گرفته از او، پشتيبان و انرژی بخش آن هایی باشیم که با تاریکی ها می جنگند.

با مهر و شاد باش

شکوه میرزادگی

از سوی بنیاد میراث پاسارگاد
www.savepasargad.com